اندیشه های رهایی بخش آقامرتضی جزایری Morteza Jazayeri's Liberator Thoughts

آثار دین شناسِ منتقد و دگر اندیش: آقامرتضی جزایری

اندیشه های رهایی بخش آقامرتضی جزایری Morteza Jazayeri's Liberator Thoughts

آثار دین شناسِ منتقد و دگر اندیش: آقامرتضی جزایری

اندیشه های رهایی بخش آقامرتضی جزایری Morteza Jazayeri's Liberator Thoughts

اندیشه ها و آثار دین شناسِ دگر اندیش: مرحوم علامه مرتضی جزایری
(اگر با ((دین)) مشکل داری، این جا جایی است که راحت میشی و تکلیفت با شک و گمان با ((دینِ خودت))، یکسره و روشن میشه ... !)

طبقه بندی موضوعی

مترجم سایت

دیکشنری

زندگینامه (1)

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۱:۲۱ ب.ظ

مرحوم سید مرتضی جزایری در 20 ماه رجب سال 1349 قمری مطابق با20آذر ماه 1309 در مشهد مقدّس امیر مؤمنان (ع) یعنی نجف اشرف در خانواده‌ای چشم به جهان گشود که به فرزندان امام هفتم حضرت موسی بن جعفر‡منسوب بودند و طبق نسب‌نامه‌های رایج، سی‌و‌چهارمین نسل آن امام همام و در شاخه های فرعی‌تر، از دودمان محدث مشهور سیدنعمت‌الله جزایری به شمار می‌رفت. نیاکان او در طول این دوازده قرن - تا آن‌جا که تاریخ ضبط کرده است- همگان در سلک عالمان دین و مروّج شیوة امامان مبین بوده‌اند و بی‌گمان‌ کمتر کسی را در ایران معاصر می‌توان با این پیشینة خانوادگی یافت.


تولّد او در شهر نجف به دلیل عزیمت پدرش آیت الله سیدصدرالدین جزایری به قصد تحصیل در آن خاک پاک اتفاق افتاد.
 
مرحوم سید صدرالدین جزایری در زمرة شاگردان آیات مرحوم شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و میرزای نایینی و ... و عضو برجستة حلقه علمی مشاهیری همچون آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی و آیت‌الله میلانی و علاّمه طباطبایی بود. در تاریخ 1318 پیش از فوت پدرش آیت الله سیدحسین جزایری رضوان‌الله‌علیه با وکالت تامّ از سوی مرحوم آیت الله حاج آقاحسین طباطبایی قمی همراه همسر و فرزندان به شهر تهران باز گشت؛ امّا پرهیز فوق العاده و غیر متعارف آن‌ مرحوم از دخالت در امور عامّه و مرجعیّت سبب گردید تا از پذیرش وکالت مطلق مرحوم آیت‌الله بروجردی در تهران سر باز زند و این سمت به آیت‌الله حاج سیداحمد خوانساری رضوان‌الله‌علیه محوّل گردید و آن مرحوم برای تصدّی این امر، از قم به تهران عزیمت فرمود.

سیّد‌مرتضی‌جزایری از پدری چنین و مادری که عموزادة پدرش یعنی فرزند مرحوم آیت‌الله سیدحسن جزایری بود، به این جهان پای نهاد. نیای مادری او نیز یکی از برجسته‌‌ترین روحانیون تهران در تاریخ مشروطه به شمار می‌رفته است ‌که در زمان اعدام مرحوم شیخ فضل‌الله نوری، معترضانه تهران را به مدت شش ماه ترک کرد و درکاروان‌سرایی در شهر قم اقامت ‌گزید تا شاهد انجام این اقدام ناخوش‌آیند به دست و نام روحانیّت شیعه نباشد. نفوذ کلمة مرحوم حاج سید‌حسن‌جزایری تا حدّی بود که سبب گردید با وساطتش، مرحوم آیت الله بروجری از حصر خانگی در شهر بروجرد خلاصی یابد.لذا پدر و مادرش هر دو از سادات موسوی جزایری بودند و او کریم الطّرفین بود.نام‌برده در چنین فضایی بالیدن گرفت.


پدرش به دلیل پرهیز فراوان، وی را از تحصیل در مدارس جدید‌التّأسیس مانع شد و برای او و برادر بزرگترش- مرحوم سید محمد حسن ( پدر راقم این سطور ) که در جوانی، زندگانی را بدرود گفت- معلمی خانگی گرفت که در یک‌سال، دورة ابتدایی را گذراندند.مقدّمات علوم دینی را نیز نزد پدر و دیگر استادان حوزة تهران در مدرسة مروی فرا گرفت. از همان ابتدا، آثار هوشمندی کم مانندی در آن کودک هویدا بود. به عنوان مثال، در 14 سالگی، به گونه‌ای بر دانش دیریاب منطق مسلط شده بود که وقتی گروهی از دانشجویان در آن روزگار ... برای استمداد در مورد فهم بخش مختلطات ارسطو، بدان مدرسة علوم قدیمه مراجعه کرده بودند، از میان تمامی فضلای آن مدرسه، این نوجوان برگزیده شد تا با رسایی و گویایی کافی، این بخش دشوار از منطق را برای آنان تبیین و تشریح کند.در 16سالگی وی، روزی علاّمة طباطبایی به دیدار دوست دیرین خود سیّدصدرالدین جزایری می‌آید. او پسر را فرمان می دهد تا پرسش‌های تعمق برانگیز خویش را در مورد متن شرح لمعة شهید ثانی با آن مرحوم نیز مطرح سازد. علامه پس از شنیدن اشکالِ جوان، ناباورانه، حق را به جانب او تشخیص داده اعلام می‌کند که برای صاحب شرح لمعه در توضیح متن، خلط و التباسی رخ داده و شگفت آن‌که تا این زمان، کمتر به این نکته توجه شده است! در پی این اتّفاق، علاّمه از پدر درخواست می‌کند که این فرزند را برای تحصیل به قم بفرستد و در تهران باز ندارد که نبود استادان برجسته و متنوّع، ممکن است استعداد او را تباه کند؛ اما پدر از پذیرش این پیش‌نهاد، به دلیل عدم اشراف مستقیم بر تحصیلات فرزندش، استنکاف ورزیده اظهار می‌کند: من او را به دست کدام استاد بسپارم تا از صحّت و سلامت تحصیل او اطمینان یابم؟ در این جا، خود علاّمة طباطبایی با مشاهدة استعداد کم‌نظیر او، تکفّل و نظارت مستقیم بر تحصیل این جوان را تعهّد و پدر را راضی می‌کند تا فرزند خویش را در سال 25 شمسی به قم بفرستد .

تحصیلات حوزوی

  در بدوِ ورود او به قم، مرحوم آیت الله بروجردی، به عنوان قدر شناسی از خدمت نیای مادری این جوان در نجاتش از حصر خانگی بروجرد ، او را با فرزند خویش در مدرسة فیضیّه هم‌حجره می‌کند؛ پس از یک‌سال به دلیل عدم پذیرش فضای مدرسه، از اقامت شبانه‌روزی در آن‌جا منصرف می‌گردد و در منزلی اجاره‌ای سکونت می‌ورزد؛ اما از همان آغاز ورودش، آیت الله بروجردی او را مجاز می‌سازد تا هر وقت بخواهد و حتی هنگام استراحت، مستقیماً شرفیاب محضر آن مرجع بزرگ گردد و غالباً سفارت میان علمای تهران با

 
 
آیت الله بروجردی را البته تنها در قالب فرستاده‌ای امین، در آن ‌دوران به عهده می‌گیرد.

 

علاّمه طباطبایی نیز بر تحصیل او نظارت مستقیم اعمال می‌فرموده و هر جا لازم می‌دیده، در برنامة درسی او تغییر می‌داده‌ است؛ از جمله این‌که او را از آموختن کتاب مکاسب شیخ بی‌نیاز می‌شناسد و ترتیبی می‌دهد تا متن این‌کتاب را با عالم برجستة آن عصر مرحوم سیّد‌زین‌العابدین کاشانی مباحثه کند تا هر جا اشکالی داشته باشد، مرتفع گردد. به مدت 11سال روزانه بین یک الی سه درس ذت با علاّمه می‌گذراند و درخلال آن، این استاد مسلّم علوم عقلی و نقلی، تمامی دانش خود را به او منتقل می کند.

تاسیس مجله مکتب اسلام

در سال 1335 به دلایلی که گفت‌وگو از آن در این مختصر نمی گنجد، با مشاورت زنده یاد سید‌موسی‌صدر و به اشاره مرحوم آیت‌الله شریعتمداری، به تأسیس مجلّة مکتب اسلام همت می‌گمارد؛ لیکن بنا به جهاتی، پس از یک‌سال با جمع دوستانش ادارة مجلّه را ترک می‌کند. در هر شمارة همان یک‌سال، مقاله‌ای با موضوع تربیت و تکامل می‌نویسد و شگفت آن‌که خطوط اصلی و زیر بنایی تمامی آموزه‌های ارجمند او پس از آن تاریخ را در امر تربیت و انسان شناسی می‌توان در همان مقالات 26 سالگی او مشاهده کرد.

تجصیلات دوره عالی حوزه

در خلال این مدّت نیز پس از اتمام سطوح،

به درس خارج فقه آیت الله بروجردی می‌رود؛ اما به دلیل اکتفای حدّ ‌اقلی آن بزرگ‌مرد به امر تدریس - که به علل کهولت و نیز اشتغال به امور مرجعیّت بوده است- آن درس را برای خویش کافی نمی‌بیند و با توجّه به دوستی و همسایگی با یکی از مشاهیر حوزه، تشکیل درس خارجی را به صورت خصوصی بدو پیشنهاد می‌دهد. این درس بعد از مدّت کوتاهی پس از تشکیل، از حالت اختصاصی خارج می‌شود و با تنزل سطح ( به دلیل رعایت سطح دریافت عموم در آن ) وی آن را ترک می‌کند

و پیشنهاد فوق را (مشروط به عدم ورود هیچ کس بدون اجازة شخص او) به مرحوم آیت‌الله ‌شریعتمداری می‌دهد که مورد پذیرش ایشان واقع می‌شود.

بنابراین، خارج فقه را نزد فقیه نام‌برده به پایان می‌‌برد

و در خلال آن، در درس خارج اصول علاّمه نیز شرکت می‌کند و تقریرات کم نظیری از آن درس را -که متأسفانه بعدها در حادثه‌ای مفقود گردید - به نگارش می‌آورد. سرانجام پس از 11 سال کوشش و تلاش علمی پر بار، تحصیلات مرسوم را به نهایت می‌رساند و مطالعات زیربنایی‌تر و تخصصی‌تری را آغاز می‌کند.
 
ورود جدّی به اجتماع

 

1. هانری کربن

 پس از 13 سال اقامت در قم، داستان ورود هانری‌کربن وآشنایی او با علاّمة طباطبایی پیش می‌آید. این فیلسوف و مستشرق مشهور فرانسوی پیشنهاد تدوین دائرةالمعارف‌تشیع را با تأمین بودجه‌اش به وسیلة موسسة فرانکلین مطرح و از ایشان درخواست می‌کند تا شخص شایسته‌ای را جهت نظارت علمی بر محتوای آن دائرةالمعارف معرفی کنند.

علاّمه از میان تمامی شاگردانش، سیّدمرتضی جزایری را برای این مسئولیت معرفی می‌کند. مرحومین دکتر محمد‌معین و دکترسیف‌الدّین ‌نجم‌آبادی جهت دعوت از وی، به قم عزیمت و با تکریم فراوان و غیر متعارف، درخواست می‌کنند تا این مسئولیّت خطیر را بپذیرد و او - که پس از این تاریخ، بهرة افزونتری نیز از حضور در حوزه نمی برده است- به انگیزة این اشتغال علمی به تهران باز می‌گردد.

در اوّلین جلسة تشکیل  دائرة المعارف مذکور و در نخستین گام، در برابر مسألة نام گذاری این دائرة المعارف به نام «تشیّع» مقاومت نشان می‌دهد؛ با این استدلال که تشیّع همان اسلام واقعی است و نام دائرةالمعارف باید «اسلام» باشد و نه «شیعه» تا اولاً هم غیرشیعه از آن بهره‌مند گردد و ثانیاً  توهّم جدایی تشیع و اسلام را در ذهن تداعی نکند. سرانجام، با استدلال محکم خود، از 16 رأی اصحاب دائرةالمعارف، 15 رأی را با خود همراه می‌کند و هنگام اخذ رأی، تنها شخص‌کربن به پیشنهاد خویش رأی مثبت می دهد.

در این میان، جوان هوشمند متوجّه می‌گرددکه این مستشرق با بودجة گروه‌های ثروتمندِ اسماعیلی در کار رسمیّت بخشیدن به آن گروه‌ انحرافی در دائرةالمعارفی به نام تشیع است. باری، این مقاومت و این قدرت همراه‌سازی جمع با نظرات صائبش، سبب می‌گردد تا کربن این طرح را رها کرده بودجة آن را به مسیر دیگری اندازد؛ زیرا  در می‌یابد با این مقدّمات و با این شخصیّت، امکان همراهی و همکاری را ندارد و اهداف از پیش تعیین شدة او در این فضا دست یافتنی نخواهند بود .

 

2.دانشگاه مشهد

در این تاریخ، دانشگاه مشهد برای تدریس از او، دعوت به عمل می‌آورد و او به مشهد مقدّس منتقل و با استقبال بسیاری نیز روبرو می‌شود؛ امّا با فاصلةکوتاهی از اقامت در مشهد و تدریس در دانشگاه آن، به دلایلی ( از جمله عدم رضایت پدر و خانواده ) منصرف و به قم بازمی‌گردد؛ ولی با مشاهدة پاره‌ای فرصت طلبی‌های حقیرانة بعضی از استادان و همچنین هم دوره‌ای‌های برجسته‌اش در غیاب او، برای همیشه به تهران مراجعت می‌کند.

 

3. دانشگاه تهران

 

مرحوم دکتر معین به استناد توصیة مکتوب علاّمه، مبنی بر سزاواری او برای تصدی جایگاه مرحوم سیّدکاظم عصّار در کرسی فلسفه دانشگاه، اقدام می‌کند و برای پیشگیری از اتلاف چنین استعدادی، با مداخلة خویش سبب می‌گردد برای او در دانشکده‌های «ادبیّات»، «حقوق» و «معقول و منقولِ» آن زمان، واحدی‌چند جهت تدریس در نظر گرفته شود. از این تاریخ، او در دانشکده‌های دانشگاه تهران به ‌تدریس اشتغال می‌ورزد و با استقبال فراوان دانشجویان و همچنین عنایت مخصوص دکتر‌علی‌اکبر ‌سیاسی رئیس وقت دانشگاه مواجه می‌گردد که نظیری برای آن نمی‌توان یافت؛ کلاس‌ها بدون انجام حضور و غیاب به شکل بی‌سابقه‌ای از همان دانشجویانی که از حضور در سایر کلاس‌ها گریزان بوده‌اند پر و تا دو برابر ظرفیّت، آکنده از جمعیّت می‌گردد و جا برای واردین باقی نمی‌ماند. دانشجویانِ دختر نیز با مشاهدة پرهیز او، بی‌هیچ تذکّری، در کلاس‌های درس با پوشش مناسبتر و جدا از آقایان در انتهای کلاس قرار می‌گرفته‌اند تا آن‌جا که  مرحوم دکترسیاسی ( که خود به اخلاق و فضائل انسانی بسیاری آراسته بود ) در جمعی مطرح می‌کند: باید اقرار کرد که اگر سیّدمرتضی جزایری20 سال پیش به دانشگاه آمده بود، سطح اخلاقی جامعة دانشگاهی ایران از سطح کنونی آن بسیار متفاوت می‌بود.
 



4. رحلت آیه الله بروجردی:


 در همین دوران است که آیت‌الله بروجردی از این جهان رخت بر می بندد و جامعة دینی در غیاب زعیمی پراحتشام - که همواره مانع و مخالف تحرکاتِ سیاسی بود- به اقداماتی دست می‌برد و فی الجمله در تدارک شکوه و انسجامِ از دست رفتة اجتماعی خویش، به تکاپو می‌افتد و سرانجام ... جریان‌های چندی همانند نهضت آزادی با محور فعالیّت‌های دینی و به گونه‌های مختلف شکل می‌گیرند.

 
مرحوم‌سیّد‌مرتضی جزایری در این تاریخ از پرشورترین فعّالان این جنبش اجتماعی بود و گواه بر آن، مقالاتی است که در مجموعه مقالات مرجعیّت و روحانیّت و گفتار ماه و ... نگاشته است. در همین دوره، اولین حلقات درس اسلام شناسی با گروهی از دانشجویان دارای تمایلات مذهبی، آغاز و جزواتی از آن در همان تاریخ منتشر می‌گردد.

 

در کنار آن، به دلیل تسلّط بر دانش فقه سنتی، مسئولیّت صدور احکام شرع در دادگاه تمیز نیز به او محول می‌گردد. ( در توضیحات ذیل نام ایشان در صفحة25 جلد اول شرح حال آیت‌الله میلانی به روایت اسناد ساواک، این سمت با تسامحی، به صورت دادگستری پس از انقلاب!! تعبیر و منشأ اسنادات بی‌اساسی ‌گردیده است. )

به هرترتیب، پس از دوسال از ورود او به تهران، با عزل دکتر علی امینی و روی کار آمدن اسدالله علَم، اوضاع سیاسی دگرگون می‌شود و نهایتاً وقایع پانزده خرداد، فضای سیاسی ایران را به تشنج می‌کشاند.او نیز ابتدا در عداد سایرین، برای نجاتِ جامعة دینی از تعرّضات گوناگون، از هیچ کوششی دریغ نمی ورزد و به دلیل نفوذش برروی آیت‌الله میلانی ( به جهات مختلف و از جمله نسبت نزدیک خانوادگی ) و نیز استادش مرحوم‌شریعتمداری، نقش ممتازتری را در آن گروه ایفا می‌کند و به این طرح متوسّل می‌شود که با دعوت از این دو مرجع به تهران، حکومت وقت را طبق قانون اساسی، به خواست جامعة دینی ملزم سازند.

طرح کودتا:

هرچند با اجرای دقیق این طرح، مسأله ظاهراً حل می‌گردد؛ او با فیصله یافتن این جریان، از پا نمی‌نشیند و به طرح کودتایی دست می‌زند که محور دینی آن آیت‌الله میلانی و عضو سیاسی آن دکتر علی‌ امینی‌اند . شاخة نظامی آن به عهدة سرلشکر قرنی گذاشته می‌شود و خود به عنوان نمایندة آیت‌الله میلانی در آن حلقه وارد می‌گردد.

با گزارش محوری‌ترین عضو اجرایی گروه به سفارت آمریکا، طرح افشا می‌شود و او در مراجعت از مشهد، در آذر ماه 42 به زندان می‌افتد.

ماجراهای زندان او بسیار شنیدنی و به شکل کم‌سابقه‌‌ای جالب توجه‌‌اند که در فرصت دیگری باید به جمع آوری و ارائة آن همّت گمارد.

متأسفانه در زمینة خاصّ ارتباط او با مرحوم آیت‌الله میلانی در جریان کودتا و موافقت‌های ایشان در مورد ضایعات احتمالی کودتا و نیز طرق افشای آن و همچنین پاره‌ای از تحرکات دیگر ... همواره شایعات و نقلیّات متناقض و خود‌ساختة بسیاری - که بیشتر کاربرد تبلیغ و تحریک داشته و دارد- از همان زمان گفته و شنیده می‌شده‌ و در مواردی، به عنوان خاطرات انتشار یافته است.گاه نیز روزنامه‌ها مستقلّاً در ایضاح این بخش تاریخ، بدان پرداخته یا در گزارش‌های مربوط به زمان فوت ایشان، در غیاب نظارت آگاهانة خانواده، بدان نوشته‌ها اشاره کرده و سرانجام گاه به شکل تحریف صد‌در‌صدِ واقعیت در رسانه‌ها انعکاس داده‌اند ‌که سراسر بدون اساس است و مورد انکار و اعتراض مستدلّ بیت آن مرجع بزرگ نیز قرار گرفته است.

دلایل خروج از صحنة سیاست 

بی‌گمان، زندان برای او در مجموع، علاوه بر تجربه‌های‌گران‌سنگ، فرصتی برای دستیابی به تشخیصی بود که زندگی او را به‌کلی تغییر داد و سبب گردید به صورت کامل و برای همیشه از فعالیّت‌های سیاسی دست شوید.

پس از آن، با این باور همراه بود که تمامی گروه‌های سیاسی و جریانات مهمّ و قابل اعتنای اجتماعی، دانسته یا ندانسته‌ امّا بدون استثنا، زیر ذرّه بین شاخه‌‌هایی از گروه‌های اصلی سیاست جهانی قرار دارند و تا یکی از شاخه‌های آن سازمان‌ها، فعالیّت‌ شخص‌ یا گروهی‌ را نهایتاً در جهت منافع خود احراز نکنند، اجازة هیچ‌گونه حرکت و رشدِ مفیدی به آنان نمی‌دهند و در نتیجه، از هیچ توفیقی برخوردار نخواهند شد و اگر بی‌خبر از این روند، به رشدی نایل گردند، به گونه‌ای غیر قابل بازگشت، آنان را در دام توفیقاتشان محبوس می‌کنند و سرانجام از این راه، نه تنها به بهرة مورد انتظارشان دست نمی‌یابند، بلکه در‌خواهند‌‌یافت‌که بهره‌مندِ واقعی از این رشد، تنها همان گروه‌ها و سیاست‌های جهانی‌اند که از نتایج جنب و جوش این خرده گروه‌ها ... به اهداف دلخواه می‌رسند و درنتیجه، اینان به ابزاری مبدل می‌گردند که درخدمت آن‌منافع نا‌خواسته قرار گرفته‌اند؛‌ آن‌هم به گونه‌ای که امکان خروج از آن جریان نیز از ایشان سلب می‌گردد.

لذا او بدون هیچ گونه تردیدی، پس از زندان، تمام فعالیّت‌های سیاسی را ترک می‌کند و خود به خود نیز اجازة تدریس و بازگشت به دانش
گاه را هم نمی‌یابد.


همین‌جا، لازم است به‌‌ نکته‌ای مهمّ از ویژگی‌های این بزرگ‌مرد توجّه داشت. افراد پس از شکوفایی‌های اجتماعی و این‌گونه قدرت تأثیر گذاری، ( متأسّفانه در اغلب موارد به دلیل ناپختگی و چه بسا حتی به شکل ناخود آگاه ) معمولاً در جهت دستیابی به اهدافی بزرگتر، در دام گروه‌های صاحب اقتدار قرار می‌گیرند و آن گروه‌ها با ایجاد تعهّداتی، هرگونه امکان بازگشت و عدول را از ایشان سلب می‌کنند و با این کار، آزادی و درنتیجه نیز آزادگی را از آنان می‌ستانند؛ امّا آن‌مرحوم ( البتّه و بی‌گمان به لطف خدا، ولی ظاهراً به دلیل هشیاری خداداد و نیز شخصیّت پر ظرفیّتش) بدین دام نمی‌افتد و به همین جهت، در پر بارترین دوران زندگانیش به‌گونه‌ای، فعالیّت‌های سیاسی و حتّی اجتماعی خود را ترک می‌کند که گفتی هرگز از برجستگان این گروه‌ها نبوده است و طبق ضرب‌المثل معروف، با خواست خدا، عدو سبب خیر می‌گردد و او برای همیشه ... از فعالیّت‌های سیاسی فاصله می‌گیرد.

در این دورة نسبتاً طولانی از عمر خود -که از 33 سالگی آغاز و با فراز و فرودی ... تا 71 سالگی ادامه می‌یابد - در عین ترک فعالیّت‌های سیاسی، با حمایت مستقیم آیت‌الله میلانی ( که همیشه و تا زمان رحلت آن مرجع، پشتیبانی ایشان را با خود داشت ) به یکی دو اقدام دست می‌برد که هیچ‌گاه از نتایج آن راضی نبود.

اول همکاری مستقیم در تأسیس مدرسة منتظریّه ( حقّانی ) و دیگر پیشنهاد و دخالت در اعزام مرحوم بهشتی به امامت مسجد هامبورگ به جای مرحوم محقّقی که پس از فوت آیت الله بروجردی ( به دلیل قطع حمایت مالی ) به ایران باز گشته بود.پس از آن - جز در دو سالی که به احترام دستور مستقیم آیت‌الله خوانساری، به اقامة جماعت در مسجد فرشته ناگزیر گردید - هرگز به صورت رسمی در هیچ اجتماعی حضور نیافت و چنان‌که گفته شد، بر این باور بود که اگر ثمری بر زندگی شخص مترتّب باشد، همانا

اولاً، کوشش در رفع نیازهای واقعی مردم و

ثانیاً، در مصاحبت با مردم پاک و وارسته و

ثالثاً، در اندیشه و تعمّق علمی منحصر است

تا مگر بتواند از این طرق، نوری هرچند اندک بر تاریکی‌های زندگانی خود و محیطش در هر سطحی بتاباند وگرنه شکوفایی‌های زود‌گذر سیاسی و اجتماعی فریب‌هایی کوتاه مدّت و اندک مایه‌اند که توان جذب فرزانگان در آن‌ها نیست و جز فریب خوردگان، در حسرت آن قرار نمی‌گیرند.
 

فعالیّت‌های روزمرّه 

باری، او به دورانی پا می‌گذارد که بیشترین و ماندگارترین آثار از آن به‌جا می‌‌ماند و فعالیّت‌های او در چند بخش علمی و خصوصی و خدماتی و تربیت‌های فردی متمرکز‌ می‌شود؛ حتّی گاه به شکل شکوفایی‌های هنری، آثاری را پدید می‌آورد که به ترتیب ... به هریک از آن‌ها اشاراتی مختصر خواهد رفت .آن مرحوم دارای ویژگی‌های بسیاری بود. برجستگی‌های علمی او چه بسا در نگاه اول تحت‌الشّعاع شخصیّت جاذب و انرژی متراکم و اقتدار محتشمانة او قرار می‌گرفت و مهمتر از آن، مهرانگیزی بی‌نظیرِ او در مواجهه با افراد بود که کمتر کسی می‌توانست خود را از تأثیر آن باز دارد؛ چنان‌که گفتی اشخاص هنگام رویارویی با او، از انرژی آکنده می‌شدند. علاوه برچهره‌ای زیبا و جذّاب، شخصیّتی پر مهر و به غایت دلسوز داشت و به این دلیل، در امر گره‌گشایی از مردمان نیازمند، گاه تاپای جان، از پا نمی‌نشست! افزون بر آن، رفتار پرهیزگارانه همراه با هوشمندی فوق العاده و نیز آبرو و خوش‌نامی کم مانندِ خانوادگی در او، همراه با سایر ویژگی‌ها ... دست به دست هم می‌داد و او را - که پس از آزادی از زندان حتّی از فعالیّت‌های متعارف اجتماعی دور مانده بود- با در اختیا‌ر داشتن امکانات بسیار ( که همیشه دوستانش در اختیار او می‌نهادند ) همواره و واقعاً بدون هیچ‌گونه مبالغه، از صبح تا شام، در امر گره‌گشایی از کار مردمان گرفتار قرار می‌داد. البته از این راه، به توفیقات بی‌نظیری دست یافت که هرگز برای اسلاف او نیز میسّر نشده بود. بنابراین، غالب اشتغال روزمرّة او را تکفّل به این امر تشکیل می‌داد و اگر گفته شود: او در عمر خویش به خرید بیش از 1000 منزل مسکونی برای افراد موفّق شد و هزینة معالجه هزاران بیمار را تعهّد کرد و صدها نفر را سرمایة کار و زندگی و جهیزیّه بخشید و ده‌ها زندانی را از بند و زندان رها گردانید ... گزاف نیست. تنها در جریان زلزلة گناباد، به انجام خدماتی قابل مقایسه با خدمات دولتی موفّق گردید و شگفت آن بود که همة این‌خدمات را توفیقی می‌دانست که خداوند، به‌دلیل دستگیری از یک معتادِ مستأصل، در یک شب سرد و تاریک، به او عنایت فرمود.هزینة زندگانی محدود و اندک خویش را نیز از طریق مختصر زراعتی که به مشارکت داشت، تأمین می‌کرد و در حقیقت، زندگانی شخصی قابل ملاحظه‌ای نداشت و خانواده‌اش از این جهت، حتّی در رفاه نسبی هم نبودند. به هیچ مسافرت تفریحی نمی‌رفت و جز سالی یکی دو بار - که به قصد زیارت درگاه مطهّر حضرت علیّ بن موسی الرضا علیه آلاف التحیةوالثّناء می‌شتافت؛ هرگز از تهران خارج نمی‌گردید.زمانی ناگزیر شد برای انجام عقد ازدواج یکی از منسوبین نزدیکش، به اصفهان برود. به خاطر رعایت اخلاق، به این سفر رفت؛ اما بیش از دوساعت در آن شهر که - هرگز آن‌ را ندیده بود! اقامت نکرد و تنها به اندازة انجام مراسم، در آن شهر توقّف کرد و بی‌هیچ نگاهی به آن همه دیدنی، بلا فاصله بازگشت. می‌گفت: تا بهره‌مندی از امری برای تمامی مردم، مقدور نباشد، من به آن کار دست نخواهم برد. همچنین در زمان بمباران‌ها، تک و تنها در منزل ماند و گفت: تا برای تمامی مردمِ تهران، امکان خروج از شهر فرا هم نگردد، من تهران را ترک نخواهم کرد. آن هنگام هم که به قصد زیارت به مشهد مقدّس می‌رفت، معمولاً سالی دو بار و هر بار چهارده روز بود. در این سفرها، هر روز با تشرّف به حرم مطهّر، تمامی قرآن را از ابتدا تا انتها در مدّت قریب به شش ساعت، تلاوت می‌کرد. آن‌گاه به زیارت می‌پرداخت و سپس به منزل باز می‌گشت. همیشه در منزل تنها خواهرش، در بیت آیت‌الله میلانی اقامت می‌گزید و شب‌هایش را در آن سفر‌ها، به مذاکرات علمی با گروهی از شاگردانش می‌گذراند.آکنده از انرژی ، شب و روزش را به انجام اعمال یا عبادات سنگین مشغول بود و به عنوان مثال در ماه‌های مبارک رمضان نیز - که کارهای علمیش را تعطیل می‌کرد - همه روزه یک نوبت قرآن را به تمامی تلاوت می‌کرد و سپس اندکی به استراحت می‌پرداخت و تنها دل‌خوشی او در زندگانی این بود که هرگاه میان کارهای علمی و خدماتی، فَراغتی برایش میسّر می‌شد-به دیدار دوستان فراوانی که داشت ‌می‌پرداخت و چون هرکس او را می‌شناخت، شیفتة ملاقاتش بود، معاشرتی گسترده داشت. با مردمان متوسّط در دانش و بینش، نشست و برخاست نمی‌کرد و از مرید پروری گریزان و بلکه متنفّر بود. اگر کسی به او اظهار اعتقاد می‌کرد، او را متملّق یا کم خرد می‌شناخت و بنا براین، به شدّت از خویش می‌راند.در خُلق و خوی، تند و توسن می‌نمود و نسبت به جزئیّاتِ امور، همانند کلیّات، حسّاس بود. در معاشرت، چه در قالب میزبان و چه میهمان، به سادگی و صمیمیّت مقیّد بود و اگر در مجلسی که حضور می‌یافت، میزبان در آن به تکلّف پرداخته بود، نارضایتی خویش را با عدم استفاده از آن‌چه فراهم شده بود، اعلام می‌کرد و با خوردن اندکی نان با غذایی همانند پنیر

 
 
یا ماست، او را متنبّه می‌ساخت. در منزل نیز به حدّ اقلّّ غذا اکتفا داشت. اگر در سفره، غذای مانده بود، تنها همان را مصرف و به گونه‌ای عمل می‌کرد تا دیگران از غذای بهتر استفاده کنند. کم و دیر می‌خوابید و همیشه پیش از سحر بیدار بود و به نماز در اوّل وقت، تقیّدی همیشگی داشت؛ اما هرگز کسی را مستقیماً به ادای نماز فرانمی‌خواند و سعی داشت با انگیزش ناخودآگاه، خودبه‌خود، افراد به این عملِ انسانی، ترغیب گردند. به این دلیل، به معاشرت با مردمان نیک سیرتی که قیود دینی نداشتند، بیشتر متمایل بود و در خلال عمرش، عامل تحوّل گروه کثیری از این‌گونه مردمان شده بود. ذوقی سرشار داشت و به انواع هنرهای متعارف متمایل و از خطّ و ادبیّات پر بهره بود و به گوشه‌های مختلف الحان و نغمات آشنایی داشت. خوش آواز و دارای صدایی جان‌سوز بود. انواع خطّ را خوش می‌نوشت. نستعلیق و خصوصاً نسخ و شکسته را استادانه تحریر می‌کرد و به تمامی رموز این‌گونه هنرها کاملاً آگاهی داشت و از همه مهمتر، به نیکی شعر می‌سرود. پاره‌ای از اشعار او جزء نمونه‌های برجستة شعر پارسی است که بخشی از آن گردآوری شده است. در نوشتن نثر نیز گاه متن را به کلام مخیّل و شعر نزدیک می‌کرد و با‌لاخره ... از جهات مختلف، شخصیّتی برجسته و کم ‌نظیر داشت. در جوانی، روشن بینی به او گفته بود: «مویی از تن جدّت امیرمؤمنان ع در تن تو هست» و این کلام تأویل پذیر در مورد او نه تنها کاملاً خالی از حقیقت نمی‌نمود، بلکه بی‌هیچ مبالغه‌ای، قرائن بسیاری بر صحّت آن نیز گواهی می‌داد.
  • امیررضا عطری

سید مرتضی جزایری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
همه ی حقوق این پایگاه برای بیت ((جزایری)) در تهران محفوظ می باشد. 1402