اندیشه های رهایی بخش آقامرتضی جزایری Morteza Jazayeri's Liberator Thoughts

آثار دین شناسِ منتقد و دگر اندیش: آقامرتضی جزایری

اندیشه های رهایی بخش آقامرتضی جزایری Morteza Jazayeri's Liberator Thoughts

آثار دین شناسِ منتقد و دگر اندیش: آقامرتضی جزایری

اندیشه های رهایی بخش آقامرتضی جزایری Morteza Jazayeri's Liberator Thoughts

اندیشه ها و آثار دین شناسِ دگر اندیش: مرحوم علامه مرتضی جزایری
(اگر با ((دین)) مشکل داری، این جا جایی است که راحت میشی و تکلیفت با شک و گمان با ((دینِ خودت))، یکسره و روشن میشه ... !)

طبقه بندی موضوعی

مترجم سایت

دیکشنری

زندگینامه (2)

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۱:۳۱ ب.ظ

شخصیّت علمی

  هر چه بود، پیش و بیش از همه، مرد اندیشه و نظر بود و این ویژگی در وی، بدون مبالغه، به خلق آثاری در حدّ گران سنگ‌ترین میراث اندیشة بشری انجامید؛ زیرا او با اندیشة عمیق و ژرفکاوی بسیار، می‌توانست پیش‌فرض‌های نهفته و پنهان اندیشه‌ها را، با قدرتِ تحلیلی کم‌مانند، آشکار سازد و زیر بناها را تا تاریکترین زوایای آن، بشکافد. برای این کار، ذهنی وقّاد و دانشی سرشار و ممارستی بی‌امان داشت و با این ابزار، به حلّ مسائلی در مورد انسان موفّق شد که ( به گواهی آثار به‌جامانده از بزرگانِ اندیشه ) هرگز کسی به حلّ آن‌ها توفیق نیافته بود.می‌فرمود: من پس از تسلّط کامل به فلسفه و فقه و نگاهِ عمیق به حدیث و قرآن و نیز اطّلاع وسیع از عرفان و روان‌شناسی، سرانجام به این نکتة مهمّ و کلیدی دست یافتم که در تمامی این دانش‌ها، از حقیقت واحدی سخن می‌رود. گم‌گشتة آشکار و در عین حال پنهانِ همة آن ها همان حقیقت وجود انسان است و دانشمندان آن‌ها خود نمی‌دانند که در پی کدام حقیقت در تکاپویند. لذا این گونه علوم، چه از جهت مبادی و چه از جانب غایات، تفاوتی با یکدیگر نمی‌توانند داشت. دین راستین نمی‌تواند چیزی بگوید که در فلسفه، عکس آن اثبات می‌شود و فلسفه نمی‌تواند سخنی به زبان آورد که در عرفان شناخته شده نباشد؛ چنان‌که روان‌شناسی قادر به بیان اندیشه‌ای نخواهد بود که در فلسفه و دین و عرفان ، وجود آن قابل احراز نباشد... از این فراتر، بر این باور بود که ادیان نیز هیچ تفاوت ماهوی با یکدیگر نداشته‌اند و حدّ اکثر با الفاظ گوناگون، منطوق و مفهوم واحدی را با زبان فرهنگی محیط خویش ارائه و بیان می‌کنند. لذا مصرّانه استدلال می‌ کرد که اگر حقیقتی در فلسفه یا عرفان یا حتّی دین و علم و روان‌شناسی وجود داشته باشد، با شناخت دقیق و تعریف و تبیین شخصیّت انسان، صحّت آن آشکار خواهد شد و به هیچ استدلال دیگری نیاز ندارد.به این دلیل، سخت‌کوشانه از 25 سالگی - که آثار آن در مقالات او در سال اول انتشار مجلّة مکتب اسلام تحت عنوان تربیت و تکامل منعکس است - بیش از 50 سال... مباحث عمیق انسان شناسی را پیگیری و با دانشی گسترده، نکات برجسته‌ای را در مورد انسان، به بیان آورد و به گونه‌ای نقاط حسّاس ماهیّت وجودی او را با ضوابط مستحکم علمی آشکار ساخت که هرگز هیچ اندیشمند و عارفی و هیچ عالم و سالکی در طول تاریخ به این‌ مایه از توفیق دست نیافته‌ است و در سایة آن، با آشکار ساختن نارسایی مبانی فلسفی و علمی و ترمیم آن‌ها در زیربنایی اساسی‌‌تر، شناختی از انسان ارائه داد که تمامی مکاتب فلسفی و دانش‌های تجربی و دریافت‌های عرفانی در هِرَم فراگیر آن قرار می‌گیرد و بدون ردّ هیچ یک از آن‌ها، سراسر آن‌ها را در خود، حلّ و جذب می‌کند و از آن مهمتر، بی‌تردید، برای اوّلین بار، براساس شناخت انسان، تعریفی از دین و باورهای دینی ارائه کرد که در طول تاریخ ... نزد هیچ فیلسوف ملحد یا موحّدی، تنها به مجرّد پذیرش انسانیّتِ انسان، امکان نادیده انگاشتن آن قابل فرض هم نمی‌تواند بود.آری، با تحلیل مفهوم دین به تعلیم انسانیّت و اخلاق - آن‌هم از طریق رفتار عملی و مصداقی که خودبه‌خود تناسب با محیط طبیعی و فرهنگ اجتماعی را نیز با خویش همراه داشته باشد- امکان مناقشه برای هیچ کس وجود نخواهد داشت.همان‌طور که اشاره شد، او تمامی دانشِ لااقل معقولِ خویش را از علاّمة بزرگوار سیّد‌محمد‌حسین‌طباطبائی، شخصیّت بی نیاز از توصیفِ معاصر آموخته و برای او احترامی فوق‌العادّه قائل بود و مؤکداً بر این باور بود که دانش او به دلیل تأخّر زمانی، بسی بیشتر از امثال بوعلی و فارابی است.علاّمه نیز برای این دست‌پروردة عمرخویش، حسابی جداگانه داشت و این نکته از مکتوبی که در معرّفی او به دانشگاه نوشت، آن‌هم برای قرار گرفتن در جایگاه فردی همانند مرحوم سیّدکاظم عصّار، کاملاً هویدا‌ست. درعین حال، این شاگرد، به دلیل هوشمندی و شجاعت و نیز صداقت علمی فراوان و بی‌نظیرش، به سرعت و در همان مراحل پایانی تحصیلاتش، مرزهای ذهنی استاد را - که درحقیقت، مرزهای فلسفة اسلامی و به تبَع آن، فلسفة یونانی بود- در نوردید و در همان اوان، به دیدگاه‌های بدیع و بی‌سابقة خویش، دست یافت و خود به خود ... مسیرش از راه آن بزرگوار متمایز گردید. گرچه این تمایز اجتناب ناپذیر بود و اساساً ساختار روحی او اقتضائات دیگری داشت ، وقایع بعد نیز مزید برعلّت گردید و در نتیجه سبب شد او نه در حوزه باقی و نه در دانشگاه ماندگار باشد و از این‌ جهت، جامعة علمی و دینی بسی خسارت دید؛ اما نمی‌توان کتمان کرد که نوآوری‌های او نیز چنان نبودند که ساختار حوزه و دانشگاه بتوانند آن‌را برتابد؛ زیرا بالاخره بر این دو سازمان علمی ضوابطی حاکم است که در آن‌ها تنها امکان گفت‌وگو از عرف رایج، ممکن است و نوآوری‌های خارج از متعارف را برنمی‌تابند.به هر ترتیب، تأثیر علاّم
ة طباطبایی بر او قابل انکار نیست؛ چنان‌که اگر کسی بر دیدگاه‌های بی‌مانند او دست یابد - که البته برای اذهانِ بالاتر از متوسّط، اشراف کامل بر آن، حدّ اقل به 15سال تعمّق مجدّانه نیازمند است –آن‌گاه در خواهد یافت که ریشة بسیاری از آموزه‌های او در لابلای تعالیم علاّمه دیده می‌شود؛ با این تفاوت که در آن‌جا، گویی تنها پیکری است و در دستانِ توانمندِ او و با بیان شیوا و نیز چینش بدیع و به ویژه منطقی‌اش، به اندامی جاندار، مبدل گردیده است.بنابراین، کاملاً منصفانه، خود را مبدعِ هیچ یک از سخنان خویش نمی‌دانست و اذعان داشت که در طول تاریخ، آگاهان بسیاری به عمدة این مفردات از طریق اشراق و احیاناً نیز از طریق سوق برهان، دست یافته‌ بوده‌اند؛ اما هرگز هیچ اندیشمندی وحدت آن‌ها را دریک دستگاه علمی منسجم، مشاهده نکرده و خصوصاً زیربنای آن‌را چگونگی خاستگاه وجودی انسان، تشخیص نداده و در نتیجه، در راه تربیت انسان - که تنها دانش ضروری برای انسان است- نتوانسته است از آن‌ها سود جوید.به عبارت دیگر، حدیث دستاوردهای فلسفی و عرفانی بشریّت به سرگذشتِ داستانی می‌ماند که آن‌را تجزیه و به ده‌ها پاره داستان تقسیم و سپس چینش آن را نیز درهم ریخته باشند. روشن است که در چنین حالتی، آن‌چه بیش از همه آسیب خواهد دید، پیام اصلی داستان و هدف نهایی از بیان جریان آن است. البتّه اگر کسی وحدت این داستان را تشخیص و تمامی قطعات پراکنده و جداگانة آن‌را در جای خود قرار دهد و خصوصاً به کشف پیام اصلی داستان نائل آید. کاملاً روشن است که کشف او با هیچ خرده کشفی قابل مقایسه نخواهد بود و آن‌چه آن‌عزیز به کشف آن نائل آمد، از چنین مقوله‌ای بود. لذا پس از آن، دیگر در نزد او حقیقتاً فلسفه با فقه و تفسیر و روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و تاریخ و اقتصاد و سیاست و حقوق و حتّی فیزیک و شیمی و ریاضیات، همگی یک علم بودند و میان آن‌ها جدایی مشاهده نمی‌کرد؛ زیرا نقطة اتصّال آن‌ها مکشوف بود و همه را بازتاب‌هایی برخاسته از آگاهی انسان و مراحل مختلفی از هستی یگانة او می‌دید و گویی در دستان او به اندام‌های گوناگون یک پیکر جاندار، تبدیل یافته است و همه در جای خود، لازم و مکمّل یکدیگر و خصوصاً غیر قابل حذف‌اند. با این نگاه- چنانکه ملاحظه می‌گردد- نه تنها مرزهای فلسفه بلکه سایر دانش‌ها را نیز درنوردیده و بنایی دیگر درافکنده بود و اگر حمل بر مبالغه نگردد - هرچند بهت آمیز است - می‌توان گفت: اگر تعبیرِ «علم کلّی»را موهوم ندانیم، او بدان راه برده بود!

 
تقریباً در 15سال نخست پس از انقلاب، فاقد هرگونه فعالیّت و به تعبیری خانه‌نشین بود و جز مباحثة علمی صبحگاهیش، به کار دیگری نمی‌پرداخت؛ کاری که مقدّمة پر بار آن با حجم 700 صفحه تدوین گردید و هیچ گاه او این کار فقهی را در طول بیش از40 سال، تعطیل نکرد؛ اما در حقیقت منتظر بود تا با فرونشستن التهاب جریانات انقلاب، کارهای علمی و غیر سیاسیش را پیگیری کند. این فرصت در سال 1374 برای او فراهم گردید و بنیادی به نام رواق در مهرشهر کرج را به دور از هیاهوی اجتماع، تأسیس و در مدت 6 سال ... آموزه‌های از بوتة آزمایش‌در آمدة خویش را همراه با پیش‌زمینه‌هایی در جهت پاسخگویی به پرسش‌های ناشی از جریانات معاصر، برای چندمین بار در بارة مسائل انسان شناسی با گروهی در حدود 200 نفر طرح کرد. متنی با حجم 900صفحه از محصول آن فراهم گردید که سومین تدوین این مباحث بود؛ با این توجّه که تقریر اخیر آن از دو بدیل پیشین، کامل‌تر و منسجم‌تر می‌نماید. همچنین خلاصه‌ای از مباحث قرآن شناسی‌اش را که ابتدا در جلسات دیگری به تفصیل بیان شده و از آن نیز مجلّدی تحت عنوان مقدمه‌ای بر ترجمة قرآن فراهم گردیده بود- در آن محلّ دوباره طرح کرد و نیز نگرش‌های خاصّ و استثنایی خود را در مورد تاریخ اسلام در قریب به 70 جلسه در طول 7 سال، با شنوندگانش در میان گذاشت که اینک در انتظار فرصتِ تدوین به سرمی‌برد. در خلال همین سال‌ها نیز به ترجمة آزادی از قرآن دست برد که بر اساس ترتیب نزول و نیز دیدگاه‌های خاصّ خویش فراهم کرده بود.در سال 1380 با اشارة مطّلعین از مسائل امنیّتی، صلاح چنان دید که آن محلّ فرهنگی را نیز برای همیشه تعطیل کند و میدان را برای مدّعیان باز و گشاده‌تر نگاه دارد. با فاصلة کمتر از یک سال، حادثه‌ای برای او پیش آمد که در اثر آن، رفته‌رفته خاموشی گزید تا سرانجام پس از 6 سال خاموشی و بستری شدن به مدّت 45 روز در بخش مراقبت های ویژة بیمارستان شرکت نفت، به دلیل بیماری ذات الرّیه، نزدیک به نیمه شب بیستم خرداد هزار و سیصد و هشتاد و هفت شمسی ( برابر با پنجم جمادی‌الثّانی هزار و چهارصد و بیست و نه قمری ) به صورت کامل، تن خاکی خویش را ترک گفت و جان خیل عظیمی از یاران و دوست‌دارانش را برای همیشه به فِراق خویش مبتلا ساخت. به قول ملاّی روم در مثنوی:    

چون که زاغان خیمه در گلشن زدند                  بلبلان رفتند و زآن‌جا تن زدند       

در روز چهارشنبه 22 خرداد ماه، پیکر او در زاویة رواق بین الحرمینِ آستانة معصوم‌زادگانِ مدفون در ری، به خاک سپرده شد.

      بعداز وفات تربت ما در زمین مجوی                در سینه‌های مردم عارف مزار ماست
  • امیررضا عطری

سید مرتضی جزایری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
همه ی حقوق این پایگاه برای بیت ((جزایری)) در تهران محفوظ می باشد. 1402