اندیشه های رهایی بخش آقامرتضی جزایری Morteza Jazayeri's Liberator Thoughts

آثار دین شناسِ منتقد و دگر اندیش: آقامرتضی جزایری

اندیشه های رهایی بخش آقامرتضی جزایری Morteza Jazayeri's Liberator Thoughts

آثار دین شناسِ منتقد و دگر اندیش: آقامرتضی جزایری

اندیشه های رهایی بخش آقامرتضی جزایری Morteza Jazayeri's Liberator Thoughts

اندیشه ها و آثار دین شناسِ دگر اندیش: مرحوم علامه مرتضی جزایری
(اگر با ((دین)) مشکل داری، این جا جایی است که راحت میشی و تکلیفت با شک و گمان با ((دینِ خودت))، یکسره و روشن میشه ... !)

طبقه بندی موضوعی

مترجم سایت

دیکشنری

سروده ی ((سوگ مظلوم))

شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۱:۳۷ ب.ظ

در دل این جهان، جهان دگر
نه جهان دگر که جان دگر
نه یکی جان که صد هزاران جان
در به هر جان دو صد جهان دگر
آب حیوان و در دل ظلمات
که به هر تن روان دگر
نتوان با نشان نشانش داد
که ورا هست خود نشان دگر
در بساطت، چو نقطه‌ای موهوم
مرغ قاف است و آشیان دگر
جاودان است، نی به وهم و خیال
جاودانی است جاودان دگر
حق از او زنده، او به حق زنده
یا تو می‌گو به هر بیان دگر
فرقدان را کجا و پایگهش
پایة تختش فرقدان دگر
مظهر اتصال جزء به کل
اوست معروف عارفان دگر
آسمان و زمین مجویش جای
جای او باشدی مکان دگر
آسمان روشن ار به خورشید است
اوست خورشید آسمان دگر
زده تیر یقین به هر دل پاک
با دگر ناوک و کمان دگر
دهر خوردش؟ نه، دهر خوردة اوست
با هزاران لب و دهان دگر
غنچة ناشکفته‌ای است هنوز
باش تا بشکفد زمان دگر
بذر در خاک خفته‌ای است که خاک
سازدش نخل بی‌امان دگر
نونهالی است تر که چرخ زمان
دهدش صد چنین توان دگر
گنج پنهان ز دیده است و شود
آشکارا به صد عیان دگر

در دل هر که عشق او دادند
ماتمی بینی و فغان دگر
ماتمی کآتش از تفش سوزد
شرح این خواهدی زبان دگر
امن از او برده‌اند؟ حاشا کاو
به جهان داده صد امان دگر
یوسفانش اگر که گرگ درید
گیتیش داده یوسفان دگر
یاورانش اگر به خون بتپند
تا ابد هستْش یاوران دگر
حرمش برده شد که شد آزاد
به جهان جمله بردگان دگر
تشنه‌کامش مبین کزین لب خشک
شد جهان آب تشنگان دگر
سر او را به نی مبین که از اوست
به همه دهر سروران دگر
ای محاسن به خون سر رنگین
وی تو قاری بدان لبان دگر
ای تو تشنه‌ترین کنار فرات
خسته‌جان‌تر ز خستگان دگر
مهر رخشنده‌ای که مه داری
گرد بر گردت اختران دگر
ای تو بهتر ز بهتران جهان
وی تو برتر ز برتران دگر
مهربان‌تر ز هر که بر همه کس
مهرش آئین و مهربان دگر
ای تو سبط رسول و پور علی
تو شهنشاه بر شهان دگر
ای جهان را امام از تو بوند
آن امامان و شاهدان دگر
ای جهان رهنما ز تو برخاست
رهنمائی قبلگان دگر
ای خداوند دل، به دل آرام
از تو هر عصر دلستان دگر
ای خداوند گلستان وجود
از تو گل، از تو گلستان دگر
عشق تو در دلم چو در تن جان
عاشقان تو عاشقان دگر
تندر و رعد و برق رخشانی
شب‌چراغی به شب‌روان دگر
ابر و باران و سیل جوشانی
بل یکی بحر بی‌کران دگر
آبرو برده‌ای ز هر نیرنگ
وز ریاکار و ماکران دگر
وز همه دین‌خران پر سالوس
وز فریبنده دلقکان دگر
می‌نهی ارج بر شرافت روح
مردمی‌های مردمان دگر
می‌پذیری تو نیکی از نیکان
مسلمند ار به مذهبان دگر
خیمه برتر زدی ز ظاهر دین
برفرازی ز کوهسان دگر
به بلندای قامت انسان
دوختی بُرد و طیلسان دگر
رهنما تو، ره از تو، دین از تو
تا ابد بهر رهروان دگر
هر که در راه حق به خون بتپد
تو در آن باشی خون‌تپان دگر
حرف حقی اگر به حق بزنند
هم تو گفتیش با لسان دگر
هر کجا سوگ بهر مظلومی است
سوگ سوگ تو در گمان دگر
هر چه گویم، نمی ز دریایی است
با هزاران هزار کان دگر
من بر این آستان گذارم سر
آستانت، نه آستان دگر

مرحوم سید مرتضی جزایری

  • امیررضا عطری

شعر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
همه ی حقوق این پایگاه برای بیت ((جزایری)) در تهران محفوظ می باشد. 1402